جوانی که بود هیکلش بیست و توپ
بیامد به سایت پسرهای خوب
بیامد که جوید میان زنان
یکی همسر خوب و شیرین زبان
ازآن بین چون کرد یکی را نشان
به پیشش برفت داغ چو آتشفشان
بگفت گر یکی باخت دل بهر تو
چه باید کند ت شود آن تو
بفت گر بدانم روم کوی او
دهم جان به خال و دوابروی او
بگفتا نظر کن به اطراف خود
که بینی هزاران دل از آن خود
بگفت از لغاتت همی در چکید
خدا کاش حرف تو را می شنید
بگفت مدتی در دلم حالتیست
نمی دانی آیا که از بهر چیست
بگفتا که زود رو به پیش طبیب
که حیف است برخود نبینی حبیب
بگفتا که ای عشق من مه نما
توانم بپرسم نام شما؟
بگفتا که نام مرا ول بکن
بگو چیست نام عزیز شما؟!
از این رو چنین غصه گفتم عزیز
بدانی در این قشر پاک و تمیز
اگر یافتی یک زن عقلمند
بزن میل نام و شمارش به من
چه خوش گفت پیغمبر پاکزاد
که رحمت برآن تربت پاک باد
اگر عقل زن را کشی تو یه جا
ببینی که نصف است بر عقل ما